پارت 3
اون...اون..اون تهیونگ بود
کیم تهیونگ
نمیدونم ولی انگار یه چیزی تو قیافم دید بدون معطلی برداشتم گفتم
ات:واییی آقای کیم من معذرت میخوام سرعتم واقعا زیاد بود نتونستم کنترل کنم واقعا من و ببخشین...
وسط حرفم پرید
ته:عا اشکال نداره خانمه... .
ات:ات هستم لی ات.
ته:اشکال نداره خانم لی در واقع من باید عذر بخوام چون نگاه نکردم از این سمت ماشین میاد ولی اگه اجازه بدین... .
دست کرد تو جیبش و یه دستمال در آورد و اومد نزدیکم
واییی الان قلبم میزنه تو دهنم
ته:اجازه میدین زخمتون رو پاک کنم؟
اول خیلی شوکه شدم چون اون خواست خودش زخمم و پاک کنه
ولی بعد اینکه به خودم اومدم گیج شدم کدوم زخم!
گیج پرسیدم
ات:کدوم زخم؟
ته:همون زخم رو پیشونیتون.
ات:چی!؟
سمت شیشه ی ماشین رفتم روی پیشونیم و دیدم
یه لحظه شوک شدم به خودم زور اوردم که ببینم کی اینجوری شد
(دیدن ماشین
ترمز کردن
سرم خورد به فرمون)
تازه یادم اومد
ته:ببخشید حالتون خوبه؟
ات:عا...ببخشید یه لحظه..یه لحظه فک کردم ببینم کی اینجوری شد
ته:آها بفرمایید
دستمال و سمتم گرفت نمیدونستم چرا ولی یه حسی بهم میگفت دستمال و نگیر نمیدونم چرا
ته:این دستمال رو مادربزرگم برام گلدوزی کرده...چون همین دستمال و دارم میدم به شما
ات:ولی شما که مادربزرگتون رو از دست دادین!
یه لحظه حس کردم بغض کرد سریع بحث و عوض کردم
ات:عا منظور بدی نداشتم ولی متشکرم
من طرفدار شما هستم با اینکه مادرم هیچوقت اجازه نداده بیام کنسرت شما ولی امید وارم فردا بتونم بیام
دستمال و ازش گرفتم و به ساعتم یه نگاهی کردم ساعت 11:30بود هعییی
صبر کن ساعت 11:30بود واییی من ساعت 11:15قرار داشتم اوففف
ات:واییی ساعت از دستم در رفت الان قرار داشتم
آقای کیم من و ببخشین من باید برم ...
وسط حرفم پرید
ته:ببخشید به خاطر اینکه من باعث شدم(به پیشونیم اشاره کرد)این اتفاق بی افته اگه میشه شمارتون و بگیرم برای عذر خواهی شما رو به کافه دعوت کنم.
ات:امم.. خوب شما آدم مشهوری هستین و فک نمیکنین براتون مشکل... .
ته:نه هیچ مشکلی نداره خودتون که میدونین اعضا ق.ر.ا.ر میزارن و من تنها کسی هستم که نمیزارم ولی اگه شما دوست..
ات:نه...نه من ندارم نه همسر نه چیزی بفرمایید(در ماشین و باز میکنم و از توش یه کارت در میارم)اگه پشتش واسکن کنین شمارم پیدا میشه.
ته:آها ممنونم
بعد از خدافظی سوار ماشین شدم و رفتم وایییی فک نمیکردم قلبم براش اینجوری بزنه نکنه من...
نه ات نه ات
به تو این کارا نیومده خفه شو تو این چند سال قلبت سرد بود الان نباید نرم شه......
خوشتون اومد😊
برام کامنت بزارید لطفا اصلا حمایت نمیشه
کیم تهیونگ
نمیدونم ولی انگار یه چیزی تو قیافم دید بدون معطلی برداشتم گفتم
ات:واییی آقای کیم من معذرت میخوام سرعتم واقعا زیاد بود نتونستم کنترل کنم واقعا من و ببخشین...
وسط حرفم پرید
ته:عا اشکال نداره خانمه... .
ات:ات هستم لی ات.
ته:اشکال نداره خانم لی در واقع من باید عذر بخوام چون نگاه نکردم از این سمت ماشین میاد ولی اگه اجازه بدین... .
دست کرد تو جیبش و یه دستمال در آورد و اومد نزدیکم
واییی الان قلبم میزنه تو دهنم
ته:اجازه میدین زخمتون رو پاک کنم؟
اول خیلی شوکه شدم چون اون خواست خودش زخمم و پاک کنه
ولی بعد اینکه به خودم اومدم گیج شدم کدوم زخم!
گیج پرسیدم
ات:کدوم زخم؟
ته:همون زخم رو پیشونیتون.
ات:چی!؟
سمت شیشه ی ماشین رفتم روی پیشونیم و دیدم
یه لحظه شوک شدم به خودم زور اوردم که ببینم کی اینجوری شد
(دیدن ماشین
ترمز کردن
سرم خورد به فرمون)
تازه یادم اومد
ته:ببخشید حالتون خوبه؟
ات:عا...ببخشید یه لحظه..یه لحظه فک کردم ببینم کی اینجوری شد
ته:آها بفرمایید
دستمال و سمتم گرفت نمیدونستم چرا ولی یه حسی بهم میگفت دستمال و نگیر نمیدونم چرا
ته:این دستمال رو مادربزرگم برام گلدوزی کرده...چون همین دستمال و دارم میدم به شما
ات:ولی شما که مادربزرگتون رو از دست دادین!
یه لحظه حس کردم بغض کرد سریع بحث و عوض کردم
ات:عا منظور بدی نداشتم ولی متشکرم
من طرفدار شما هستم با اینکه مادرم هیچوقت اجازه نداده بیام کنسرت شما ولی امید وارم فردا بتونم بیام
دستمال و ازش گرفتم و به ساعتم یه نگاهی کردم ساعت 11:30بود هعییی
صبر کن ساعت 11:30بود واییی من ساعت 11:15قرار داشتم اوففف
ات:واییی ساعت از دستم در رفت الان قرار داشتم
آقای کیم من و ببخشین من باید برم ...
وسط حرفم پرید
ته:ببخشید به خاطر اینکه من باعث شدم(به پیشونیم اشاره کرد)این اتفاق بی افته اگه میشه شمارتون و بگیرم برای عذر خواهی شما رو به کافه دعوت کنم.
ات:امم.. خوب شما آدم مشهوری هستین و فک نمیکنین براتون مشکل... .
ته:نه هیچ مشکلی نداره خودتون که میدونین اعضا ق.ر.ا.ر میزارن و من تنها کسی هستم که نمیزارم ولی اگه شما دوست..
ات:نه...نه من ندارم نه همسر نه چیزی بفرمایید(در ماشین و باز میکنم و از توش یه کارت در میارم)اگه پشتش واسکن کنین شمارم پیدا میشه.
ته:آها ممنونم
بعد از خدافظی سوار ماشین شدم و رفتم وایییی فک نمیکردم قلبم براش اینجوری بزنه نکنه من...
نه ات نه ات
به تو این کارا نیومده خفه شو تو این چند سال قلبت سرد بود الان نباید نرم شه......
خوشتون اومد😊
برام کامنت بزارید لطفا اصلا حمایت نمیشه
- ۱.۳k
- ۲۷ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط